نویسنده: دکتر توماج آریان*
این نوشته دو پرسش مرکزی را دنبال میکند: آیا یک نیروی خارجی ( اسرائیل) از طریق حملهٔ نظامی میتواند رژیم جمهوری اسلامی ایران را ساقط کند، و اگر نه، چرا جامعهٔ ایرانی در فرصتهای تاریخیِ اعتراض گسترده انجام نمیدهد؟ و آیا توان این کار را دارد؟ برای پاسخ، ابتدا گزارشهای میدانی و تحلیلی دربارهٔ حملات ژوئن ۲۰۲۵ و اهداف نظامی-هستهای را بررسی میکنم، سپس با اتکا به نظریهٔ اقدام جمعی و شواهد تاریخی داخلی، ظرفیتهای اجتماعی و ساختاری ایران برای تغییرِ رژیم را میسنجم.
اسراییل در خرداد ماه ۱۴۰۴ به ایران حمله کرد و جنگ ۱۲ روزه را رقم زد.اسرائیل تمام زیر ساختهای هسته ای جمهوری اسلامی را اعم از سایتهای غنی سازی ،تولید سانتریفیوژ و تعداد زیادی از فرماندهای جمهوری اسلامی را کشت.
پرسش اینجاست که آیا حمله اسراییل برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی بود؟جواب مطمئنا خیر است.هدف حمله اسراییل فقط تخریب سایتهای هسته ای و ترور افرادی بود که در زمینه برنامه هسته ای و موشکی فعالیت داشتند و فلج کردن سیستم پاسخ جمهوری اسلامی بود.اگر اسراییل هدفش در این حمله سرنگونی جمهوری اسلامی یا فراهم کردن مقدمات آن بود میبایست نخست رهبر جمهوری اسلامی،پسرش،خانواده اش و روسای قوه ایران نظیر رییس جمهور،رییس مجلس،رییس قوه قضاییه را ترور کند تا سر جمهوری اسلامی قطع شود و مقدمات کودتا برخی از نظامیان فراهم شود یا مردم بصورت انبوه به خیابان بریزند و جمهوری اسلامی سرنگون شود.ولی اسراییل اینکار را نکرد.
شاید اسراییل در روزهای آخر جنگ این قصد را داشت ولی بسیار دیر شده بود و تصمیم گیرندگان در زیرِ زمین پنهان شده بودند.
اسراییل این امید را داشت که همزمان با تخریب زیرساختهای هسته ای و موشکی جمهوری اسلامی ،اعتراضات شروع شود.ولی با سردرگمی های سران اسراییل در این مورد یعنی خواستن از مردم برای تخلیه شهر تهران، این هدف با شکست روبرو شد و ایرانیان هم به این اعتراضات در سراسر کشور نپیوستند و اسراییل در مورد روانشناسی ملت ایران و اولویت حفظ جان در جنگ اشتباهات محاسباتی انجام داد.
ممکن است در جنگ احتمالی آینده اتفاقات دیگری بیفتد ولی آینده را نمیتوان پیش بینی کرد.
پس میتوان نتیجه گرفت که رابطه ای مستقیم بین حمله احتمالی آینده اسراییل و سقوط جمهوری اسلامی وجود ندارد و دقیقا همین عکس العمل را در آینده از مردم ایران شاهد باشیم.
اسراییل پس از حمله خرداد ماه به سوی سرنگونی کامل جمهوری اسلامی رفته است و در نخستین فرصت در حمله ای رعد آسا سران جمهوری اسلامی را با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی هدف قرار خواهد داد.اسراییلی ها بر این باورند با زدن سر نظام احتمال سرنگونی خود به خودی جمهوری اسلامی یا توسط مردم بسیار بالاست و در این راه قدم گذاشته اند و آن را در آینده ای نزدیک عملی خواهند کرد زیرا با وجود جمهوری اسلامی،اسراییل امنیت بلند مدت نخواهد داشت و تمام گروههای سیاسی در اسراییل روی این موضوع اجماع دارند.
حالا به پرسش دوم میپردازم.
چرا جامعهٔ ایرانی در فرصتهای تاریخیِ اعتراض گسترده انجام نمیدهد؟ و آیا توان این کار را دارد؟
متاسفانه مردم ایران با اعتراض همگانی رابطه خوبی ندارند و علاقه دارند که دیگران وظیفه آنان را انجام دهد.این دیگران یا دیگر مردم ایران هستند یا کشورهای خارجی اند.
ملت ایران ،ملت یکپارچه ای برای رسیدن به یک هدف مشترک نیستند و این به علت اینست که ریشه مشکلات اجتماعی را نه رفتارهای خود بلکه عوامل دیگر بغیر از رفتار و فرهنگ خود میدانند و این مساله باعث بی انگیزگی از اقدام جمعی میشود.
اکثریت ملت ایران وضعیت نامطلوب کنونی را به دلیل عملکرد دیگران مخصوصا قدرتهای خارجی میدانند و انتظار آنان از قدرتهای بزرگ اینست که خودشان این مشکل در داخل ایران را رفع کند.این توهم توطئه و علل خارجی ،ریشه در فرهنگ ایران دارد و مشکلات را نه بدلیل رفتارهای خود بلکه دیگر کشورها میدانند و سابقه ای صدها ساله دارد.
اکثریت مردم ایران انقلاب اسلامی ۵۷ را نتیجه توطئه خارجی آمریکا،انگلستان و فرانسه میدانند و خلع نظام سلطنتی را نتیجه تظاهرات صدها هزار نفری خود در سال ۵۷ نمیدانند و در ذهن خود انتظار دارند غرب جمهوری اسلامی را سرنگون کند.متاسفانه تا این تفکر وجود دارد تحولی بزرگ در ایران اتفاق نخواهد افتاد.
ملت ایران همیشه بدنبال نجات دهنده است.در سال ۵۷ نجات دهنده را روح الله خمینی میدیدند و عکس او را در ماه جستجو میکردند و اکنون نیز نجات دهنده را شاهزاده رضا پهلوی،اسراییل،بنیامین نتانیاهو،دونالد ترامپ و…میبینند.برای خود قائل نشدن هیچ مسولیتی ،یک پدیده خطرناک برای یک جامعه است که ملت ایران این خصیصه را دارد.
مساله دیگر اولویت دادن منافع شخصی بر منافع همگانی است.تعداد زیادی از ایرانیان از وضع موجود ناراضی هستند ولی منافع شخصی اقتضا نمیکند که به اعتراضات همگانی ملحق شوند و از دادن هزینه امتناع میکنند.ما نمونه عینی آن را در اعتراضات سالهای گذشته مخصوصا سال ۱۴۰۱ مشاهده کردیم .در اوج اعتراضات در سراسر کشور ،حداکثر یک میلون نفر به خیابانها امدند و حدودا ۸۸ میلیون نفر سکوت را اختیار کردند و منافع شخصی اعم از مادی و جانی را بر اعتراض ترجیح دادند.تجربه ثابت کرده است که با این تعداد از جمعیت یک حکومت توتالیتر سقوط نمیکند و افراد شجاع جامعه آسیب فراوان میبینند و متاسفانه در اعتراضات بعدی مشارکت نمیکنند.
مساله بعدی اپوزیسیون ایران در خارج از کشور است که کمترین همکاری و کار تیمی را با هم دارند و بعد از مدتی دچار اختلاف و انشعاب میشوند.یک اپوزیسیون چند پاره با دیدگاههای متضاد و تخریب گرا کار چندانی در متحد کردن ملت ایران و متحد کردن جهان علیه جمهوری اسلامی نمیتواند انجام دهد.
تازه وضعیت اپوزیسیون در داخل کشور بهتر از خارج از کشور است و در عمل داخل بهتر عمل میکند.تجربه نشان داده هر گاه اپوزیسیون خارج از کشور در اعتراضات عمومی به میدان می آید باعث ناامیدی و یاس مردم داخل کشور میشود و اعتراضات داخلی فروکش میکند و دچار انحراف میشود.
پدیده دیگری که به جامعه مدنی ایران آسیب فراوان زده سرکوب سیستماتیک و فراگیر جمهوری اسلامی است که نخبگان و فعالان سیاسی و اجتماعی داخل کشور را دچار انزوا و گوشه گیری کرده و آنها را مجبور به مهاجرت میکند.این گوشه گیری و مهاجرت گسترده نخبگان و متخصصان ،ایران را تهی از افراد تاثیر گذار کرده و عمل سیاسی و اجتماعی را با بحران و بی عملی مواجه کرده است.
مساله بعدی اینست که فرد گرایی مدرن در میان ایرانیان به شدت افزایش یافته و این فرد گرایی منجر به تنهایی،انزوا و دوری از کنش های جمعی شده است که باعث تشکیل نشدن جمع های مدنی و دوری از کار جمعی شده است.
مردم ایران اساسا جامعه ای سیاسی در طول تاریخ نبوده اند.پدیده شهروندی سابقه ای صد ساله دارند و در این صد سال نیز ملت ایران سعی کردند از سیاست دوری کنند.انقلاب اسلامی ۵۷ مردم ایران را به وادی سیاست و کنشگری جمعی آورد و شکست در این تجربه باعث شد که یک سرخورگی جمعی بوجود آید و سیاست نافهمیده را با توهم توطئه گره بزنند و آن را تبدیل به این آش شله قلمکار فعلی کنند .نتیجه این شده که خود را بری از کنشگری،اولیت دادن به منافع شخصی و طلبکاری از قدرتهای غربی برای تحول جامعه شان کند.
ملت ایران اساسا با کنشگری جمعی و سیاسی رابطه جدی ندارند و بیشتر علاقمند به شادی های لحظه ای و جمع های تفریحی اند.به عبارت ساده ملت ایران مردمی خوش و در دم شاد هستند.کنش اجتماعی شان رفتن به طبیعت بصورت جمعی و بساط کباب و جوجه و منقل و سیخ است.کنشگری سیاسی و اجتماعی فراتر از این حرفهاست.اکثریت ملت ایران اگر جمهوری اسلامی فضای اقتصادی را ترمیم کند اصولا ضرورتی برای اعتراض و تقاضای فضای باز سیاسی نیز نمیکنند.تاریخ ایران این را به اثبات رسانده است که اکثریت مردم ایران نظاره گرند و در مواقع حساس کاری نمیکنند.از ملت ایران بزودی ملت سیاسی و مسولیت پذیر در نمی آید.
با توجه به پرسش برای این دو پاسخ،حالا پرسش اصلی اینست که چه راهکاری برای سرنگونی این حکومت وجود دارد؟
جواب را میتوان در انگیزه اسراییل و چند پاره شدن جمهوری اسلامی و تهییج مردم در لحظه های حساس جستجو کرد.
اسراییل بعد از حمله خرداد ماه و دیدن پوشالی بودن قدرت جمهوری اسلامی،رو به پروژه سرنگونی رفته و در حمله بعدی هدفش حذف سران جمهوری اسلامی یا به عبارت ساده قطع سر جمهوری اسلامی است.این مساله وحشت را در بین مقامات جمهوری اسلامی آفریده است.آنها میدانند که در صورت حذف رهبران ممکن است جمهوری اسلامی با فروپاشی آنی مواجه شود و همه آنان جانشان در خطر بیفتد.
خامنه ای انتخاب خود را کرده است،:مقاومت تا آخرین لحظه و مرگ قهرمانانه.او در پایان عمر است و دچار توهمات ذهنی است و میخواهد خود را فدای آرمانهای توهم آلود آخرالزمانی اش کند .ولی بیشتر مقامات جمهوری اسلامی این دیدگاه را ندارند و در وسط حمله بعدی اسراییل این احتمال بالاست که یا اسراییل خامنه ای را بکشد و مقامات ارشد در آن لحظه کودتایی انجام دهند یا در میانه حمله بعدی مقامات از ترس آینده،آیت الله خامنه ای را مجبور به استعفا یا او را بکشند.در هر دو حالت یک کودتا در داخل قدرت اتفاق خواهد افتاد که احتمال این کودتا با توجه به رفتار خودکشی گونه خامنه ای بسیار بالا رفته است.این کودتا میتواند جان مقامات جمهوری اسلامی را حفظ کند و توافقاتی با غرب داشته باشند که مطمئنا غرب نیز خواهد پذیرفت و جنگ را پایان میدهد و جمهوری اسلامی ادامه می یابد.
احتمال دیگر اینست که در وسط جنگ بعدی با کشته شدن خامنه ای و مقامات ارشد، مردم هر چند با تعداد کم به خیابان بیایند و جنگ و تظاهرات را مخلوط کنند و در امتداد اعتراضات ،مردم بیشتری در سراسر ایران به اعتراضات بپیوندند و جمهوری اسلامی بصورت آنی سرنگون گردد.
از این دو گزینه یکی اتفاق می افتد و گزینه دیگری محتمل نیست .تا زمانی که خامنه ای زنده است سیستم سرکوب با تمام قدرت کار میکند و هر اعتراضی را سرکوب میکند برای همین گزینه های دیگر مطرح نیست.
آینده یا در دست کودتاچیان داخل جمهوری اسلامی و تغییر روند جمهوری اسلامی است یا اعتراض همگانی در حمله احتمالی بعدی و سرنگونی آنی جمهوری اسلامی.
کفه ترازو تا این لحظه به نفع کودتا در حین جنگ و کشته شدن یا حذف آیت الله خامنه ای توسط مقامات جمهوری اسلامی سنگینی میکند.زیرا انگیزه بقا برای اقدام فوری برای مقامات جمهوری اسلامی قوی تر از انگیزه جمعی مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.
پایان
*دکترای علوم سیاسی ،نویسنده ،تحلیلگر سیاسی