احتمالا حکایت صد رحمت به کفن دزد اولی را شنیده اید. اما این موضوع چه ربطی به ما و جمهوری اسلامی دارد؟
ابتدا حکایت را برای کسانی که نشنیده اند تعریف میکنم و سپس در مورد ارتباطش صحبت خواهم کرد.
مردی بود كه از راه دزدیدن كفن مردگان و فروختن آنها امرار معاش میكرد و هركس كه میمرد او همان شب میرفت، قبرش را میشكافت و كفنش را میدزدید. این مرد روزی حس كرد كه تمام عمرش گذشته و پایش لب گور است. پسرش را كه تنها فرزندش بود صدا زد و گفت:
“پسرجان من در تمام عمرم كاری كردم كه لعن و طعن همه را به خودم خریدم. هیچكس در این دنیا نیست كه بعد از مردنم ذكر خیری از من بكند. از تو میخواهم كاری كنی كه مثل من وقتی پیر شدی از كارهایت پشیمان نشوی و همه ذكر خیر تو را بر زبان داشته باشند”. پسر گفت: “پدر! من كاری خواهم كرد كه مردم پدر بیامرزی برای تو هم كه پدرم هستی بدهند”.
پدر گفت: “نه، دیگر هیچكس پدر بیامرزی برای من نمیفرستد” پسر گفت: “گفتم كه كاری میكنم تا همه مردم یك صدا ذكر خیرت را بگویند و بگویند خدا پدرت را بیامرزد”.
از این موضوع چندی گذشت. مرد كفن دزد مرد. مردم او را خاك كردند و رفتند.
پسرش شب آمد و كفن او را از تنش درآورد و جسدش را هم بیرون كشید و ایستاده توی قبر نگهداشت. فردای آن روز كه مردم برای خواندن فاتحه به قبرستان آمدند و این وضع را دیدند گفتند: “خدا پدر كفن دزد اولی را بیامرزد. اگر كفن را میدزدید مرده مردم را از قبر بیرون نمیانداخت!!!!
اما ارتباطش به ما و جمهوری اسلامی
همانگونه که میدانیم کشور ایران در طول تاریخ مورد هجوم نژادها و فرهنگ های مختلفی قرار گرفته که این تداخل نژادی و فرهنگی سبب تغییرات بسیاری در اخلاقیات جامعه نسبت به دوران طلایی هخامنشیان گردیده است و علیرغم طرح ادعاهایی مبنی بر فرزند کورش و داریوش و امثالهم بودن، متاسفانه هیچگونه شباهت فکری و رفتاری با فرهنگ و اخلاقیات آن بخش از تاریخ مان نداریم.
می توان گفت که در یک برهه از زمان، خاندان ایرانساز پهلوی و در راس آن شهربانو فرح پهلوی تلاشی را جهت ارتقای فرهنگی آغاز کردند، اما عدم اگاهی کلی جامعه، غرق بودن در خرافات و عدم باورمندی به لزوم تغییر، نه تنها اجازه رشد فرهنگی به جامعه را نداد، بلکه با به قدرت رسیدن شورشیان ۵۷، اخلاقیات سقوط بیشتری نیز نمود.
بخشی از خصوصیات اخلاقی منفی که ریشه در فرهنگ ما دارد:
۱- برتر انگاری قومی، نسبت به اقوام دیگر
۲- عدم تحمل شنیدن نظرات مخالف و تفکر نقاد و اصرار بر تحمیل عقیده خود به دیگران
۳- حس مالکیت نسبت به دیگران به خصوص همسر و فرزندان
۴- عدم احترام به حریم خصوصی دیگران
۵- برتری طلبی جنسیتی نسبت به بانوان
۶- عدم تحمل رفتارهای متفاوت با خواسته های خود با به کار بردن القابی مانند ناموس، آبرو، غیرت و……
۷- خود برتربینی و ریاست طلبی نسبت به دیگران
۸- اظهار نظر کارشناسی در تمام مسائل بدون داشتن سواد کافی در موضوع مطروحه
۹- ادعای روشن فکری، سردادن شعارهایی مانند آزادی بیان، اندیشه و احقاق حقوق شهروندی؛ اما درعمل سرکوب روشنفکران و کسانی که به طوری متفاوت اندیشه و یا زندگی میکنند.
10- پرخاشگری، منفعت طلبی شخصی و هزاران مثال مشابه دیگر
اینها بخشی از خصیصه های منفی وجودی اکثر ما ایرانیان میباشد چه درداخل کشور و چه در افرادی که سالیان سال در خارج کشور زندگی کرده اند و تحت تاثیر مستقیم جمهوری اسلامی نبوده اند و این ثابت میکند که این مسائل ریشه در الگوهای اعتقادی و تربیتی دارد. الگوهایی که از قرن ها پیش در ناخوداگاه ایرانیان رخنه کرده و ربطی به حضور جمهوری اسلامی در راس حکومت نیز ندارد.
حال ما با توهم خوب و بی نقص بودن و اینکه همه ایرادات مربوط به دیگران و بخصوص دشمن فرضی میباشد، وجود چنین حکومتی را توطئه بیگانگان دانسته و تمام مشکلات خود را با حضور رژیم کنونی و خارجی بودن حکام، مرتبط می دانیم.
اما حقیقت این است که ما ضعف های خودمان را پشت نقابی بنام جمهوری اسلامی مخفی کرده ایم و حاکمین فعلی بخشی از مردم همین کشور هستند. در نتیجه با تغییر افراد، تفکر حاکم بر جامعه تغییری نخواهد کرد و هر کس به مقامی برسد؛ همان رفتار را ادامه خواهد داد.
پس بهتر هست بجای فرافکنی و خودقربانی بینی، حاضر به پذیرش این نقیصه ها در خود باشیم و در جهت رفع آن بکوشیم.
بله ما از جمهوری اسلامی بیزاریم نه فقط بخاطر فجایعی که به بار آورده است بلکه بخاطر اینکه همچون آینه ای، درون واقعی مان را برملا کرده است.
یک قانون در جهان هستی وجود دارد که وقتی ایرادی وجود داشته باشد و فرد در جهت اصلاح آن نکوشد؛ تجربه های مکرری از آن موضوع برایش اتفاق خواهد افتاد تا بالاخره فرد، آگاهی کسب نموده و تغییر لازم را در خود بعمل آورد (قوانین جهان هستی براساس نظرات اساتید معنوی مانند دیپاک چوبرا، اکهارت توله و….).
حال از آنجایی که خصوصیات ذکر شده در اکثر ما ایرانی ها در طی قرن ها وجود داشته(و هنوز هم وجود دارد) و تلاش های خاندان ایرانساز پهلوی در جهت اصلاح آن از سوی مردم نیز جدی گرفته نشد، این قانون به شکل یک حکومت در زندگی مان نمایان گردید تا بالاخره مردم به آگاهی رسیده و در جهت اصلاح تفکر و باورهای خود اقدام نمایند.
باید باور کنیم، که ایران ما بیش از تغییر رژیم، نیازمند یک انقلاب فرهنگی گسترده می باشد. زیرا اگر فرهنگ و باور اصلاح شود جمهوری اسلامی خودبخود محو خواهد شد و اگر با رفتن جمهوری اسلامی تغییری در تفکرات و باورهای جامعه ایجاد نشود، آیندگان خواهند گفت:
صد رحمت به کفن دزد اولی!!!!
بپذیریم که تنها با کسب دانش، شناخت خود، رشد فردی و مطالعه کتاب و عمل به دانسته های صحیح و نه الگوهای موروثی، خانوادگی، اجتماعی و مذهبی؛ میتوان تغییراتی بنیادین و ماندگار را در کشور ایجاد نمود و بدین شکل آینده ای بهتر را برای خود و نسل های بعد رقم زد. همانگونه که کشورهای پیشرفته این مسیر را پیموده اند.
پاینده ایران.
به امید تغییر نگرش و پیروزی انقلاب فکری و فرهنگی درایران
دکتر سینا رحیمی